آیینهای ملی و مذهبی، مانند نوروز و عاشورا، قلب تپنده هویت ایرانی هستند. آیینهای ملی، مثل نوروز با پیام تازگی و پیوند با طبیعت و تاریخ و آیینهای مذهبی، مثل عاشورا با پیام عدالتخواهی و همبستگی، ایرانیان را به گذشته، حال، و آینده متصل میکنند. این آیینها مانند رگهایی هستند که خون فرهنگ و هویت را در پیکره جامعه ایران جاری میسازند، اما وقتی این آیینها کمرنگ شوند یا تنها یکی از ابعاد ملی یا مذهبی مورد توجه قرار گیرد، بخشی از مردم احساس میکنند از ریشههای خود جدا شدهاند. این جدایی، حس تعلق به وطن را ضعیف میکند و جامعه را از آیندهای مشترک دور میسازد.
احساس جدایی از جامعه: خطری برای پیوند جمعی
گاهی انسانها در زندگی احساس میکنند از خود و دنیای اطرافشان جدا شدهاند؛ گویی خود را از بیرون تماشا میکنند و جهان برایشان غریبه و بیمعنا به نظر میرسد. در سطح جامعه نیز چنین اتفاقی ممکن است رخ دهد. وقتی آیینهای ملی، مانند نوروز، یا آیینهای مذهبی، مانند عاشورا، کمرنگ شوند یا یکی به نفع دیگری کنار گذاشته شود، بخشی از مردم از داستان مشترک وطن فاصله میگیرند. آنها حس میکنند به جامعه و تاریخشان تعلق ندارند و دچار بیگانگی میشوند. این بیگانگی مانند حالتی است که فرد دیگر خود را در آینه هویت جمعی نمیبیند و از آینده مشترک جدا میافتد.
آیینهای ملی و مذهبی: پلی برای زیستن در اکنون
آیینهای ملی و مذهبی فراتر از جشن یا مراسم هستند؛ آنها فرصتهایی برای با هم بودن، حس کردن ریشههای مشترک و پیوند با ارزشهایی هستند که نسلها را به هم متصل میکنند. برای نمونه، نوروز با سفره هفتسین و نو شدن طبیعت، حس تازگی و پیوند با تاریخ را تقویت میکند. عاشورا با عزاداری و روایتهایش، حس آرمانخواهی و همدلی را در دلها میدمد. این آیینها از طریق آواها (مثل موسیقی سنتی یا نوحهخوانی)، حرکتها (مثل رقصهای محلی یا عزاداری جمعی) و گردهماییها (مثل دورهمیهای خانوادگی یا مراسمهای عمومی) ما را به لحظه اکنون متصل میکنند و یادآوری میکنند که بخشی از یک داستان بزرگتر هستیم، اما اگر یکی از این دو دسته آیین کمرنگ شود، بخشی از جامعه از این تجربه مشترک محروم میماند و حس تعلق به وطن ضعیف میشود.
خطر تکبعدی شدن: تفرقه به جای همبستگی
اگر جامعه تنها به آیینهای ملی مانند نوروز اهمیت دهد و آیینهای مذهبی مانند عاشورا را نادیده بگیرد، یا برعکس، فقط به آیینهای مذهبی توجه کند و آیینهای ملی را کمرنگ سازد، بخشی از مردم از پیکره هویتجمعی بیرون میمانند. این تکبعدی شدن، به جای تقویت حس همبستگی، تفرقه و جدایی ایجاد میکند. کسانی که هویتشان با ارزشهای ملی گره خورده، ممکن است در آیینهای مذهبی خود را غریبه ببینند. به همین ترتیب، کسانی که به ارزشهای دینی پایبندند، ممکن است در آیینهای ملی احساس بیگانگی کنند. این جدایی، پیکره جامعه را تضعیف میکند و حس امید به آینده مشترک را کمرنگ میسازد.
نقش فرهنگسازان: بازآفرینی آیینهای فراگیر
برای بازگرداندن حس تعلق به وطن، سیاستگذاران، رسانهها، هنرمندان و معلمان باید آیینهای ملی و مذهبی را بهعنوان ستونهای هویت ایرانی پاس بدارند و آنها را با زبانی فراگیر بازآفرینی کنند که همه ایرانیان، فارغ از باورها و گرایشهایشان، در آن خود را ببینند. چند پیشنهاد عملی برای این هدف:
جشنوارههای مشترک: برگزاری جشنهایی که آیینهای ملی و مذهبی را در کنار هم گرامی بدارند، مثلاً جشنوارههایی که موسیقی و هنر ملی را با ارزشهای انسانی و معنوی آیینهای مذهبی ترکیب کنند، مانند برنامههای هنری که هم از نوروز و هم از روایتهای عاشورایی الهام بگیرند.
فضاهای عمومی پرشور: طراحی پارکها و میدانهای شهری که میزبان آیینهای ملی و مذهبی باشند، با موسیقی، نور، و فعالیتهایی مثل چیدن هفتسین یا عزاداری جمعی که حس زنده بودن را به مردم برگردانند.
داستانگویی مشترک: دعوت از مردم برای به اشتراک گذاشتن داستانهایشان از آیینهای ملی و مذهبی، مثلاً از طریق کارگاههای داستاننویسی یا برنامههای دیجیتال، تا حس تعلق به وطن تقویت شود.
آموزش هویتمحور: برنامههای آموزشی در مدارس که به کودکان بیاموزند آیینهای ملی و مذهبی چگونه ریشههای تاریخی و معنوی ایران را به هم پیوند میدهند و چرا هر دو برای هویت ایرانی مهمند.
نتیجهگیری: آیینهای ملی و مذهبی، نبض هویت ما
آیینهای ملی و مذهبی، مانند نوروز و عاشورا، ستونهای هویت ایرانی هستند که ما را به وطن، تاریخ، و آیندهمان متصل میکنند. این آیینها نهتنها جشن یا مراسم، بلکه راهی برای زیستن در اکنون و ساختن آیندهاند. اگر یکی از این دو دسته آیین کمرنگ شود، بخشی از مردم حس میکنند ریشههایشان را از دست دادهاند و از جامعه جدا میافتند. ایران، تا زمانی که بتواند آیینهای ملی و مذهبی را با احترام و بهصورت متوازن برگزار کند، ملتی زنده و پویا خواهد ماند. این آیینها اکسیژنی هستند که پیکره تاریخی و اجتماعی ایران را زنده نگه میدارند. وطن، تنها خاک نیست؛ داستانی است که در آیینهایمان حس میشود و در همبستگیمان نبض میزند.
دکتری روانشناسی